يان واتسون
برگردان به فارسي: عليرضا اميرحاجبي
يادداشت مترجم:
بخش گستردهاي از فعاليتهاي يوجينيو باربا بين سالهاي 1976 تا 1991 در زمينه جامعهشناسي هنر تئاتر تلاشي است در جهت كم كردن فاصله بين هنر و مردم. تئاتر سوم، محصول همين دوره طلايي در زندگي بارباست. وي در تلاش بود تا با تئاتر به فراتر از امر زيبا نظر كرده و شكافي را كه در طي قرنها بين جوامع و هنر انديشمند ايجاد شده ترميم نمايد. زمينه فعاليتهاي وي در تئاتر، تنها به مطالعه عملي، تبارشناسي ژست و ايماژهاي بدني كهن و انسان شناسي تئاتريكال محدود نميگردد؛ بلكه باربا همواره در تلاش بوده است تا با ايجاد راهگذرهاي چند وجهي، فرهنگهاي گوناگون را به يكديگر پيوند داده و ارتباطات انساني را در زمانهاي پر تنش، تسريع نمايد و تعميم بخشد.
يان واتسون(Ian Watson) استاد برجسه كرسي تئاتر و ارتباطات رسانهاي در دانشگاه رات جرزدر بخشي از كتاب مشهور خود به بررسي اين دوره پربار زندگي باربا ميپردازد. وي مقالات متعددي درباره آثار و نظريات باربا به چاپ رسانيده است.
وي در حال حاضر مشغول نگاشتن مجموعه مقالاتي درباره نظريات بينا فرهنگي باربا در تئاتر ميباشد.
***
درباره تئاتر سوم: نوشتاري از يان واتسون
يوجينيو باربار نظريات جامعه شناسي تئاتر خود را در مبحثي به نام"تئاتر سوم" مطرح ساخته است. مفهومي كه با تئاتر رسمي و تئاتر آوانگارد نيز مرتبط است. تئاتر سوم طي سالهايي نه چندان دور در تعدادي از كشورها شكل گرفته است؛ تئاتري است ناشناخته كه به ندرت بازتاب دارد. اين تئاتر در جشنوارهها و يا حوزه نقد بدون جايگاه است و به نظر ميرسد كه در اوج ناشناختگي شكل گرفته است. شكلي است كه شناخته شدنش مشروط به مطالعات فرهنگي است.
اين تئاتر با تئاتر رسمي در ارتباط است، چون از مسير ارزشهاي فرهنگي عبور كرده و به سمت بيرون معطوف گشته و سپس به عنوان تصويري از تقابل پويا با متون گذشته و حال خود را به ظهور ميرساند. از سويي ديگر، با تئاتر آوانگارد، تجربهگرا، پژوهنده، دشوار و شمايل شكن در ارتباط است، زيرا تئاتري است كه به تغييراتي ميپردازد كه براي يافتن يك منبع اصيل و به نام لزوم فائق آمدن بر سنتها از خود دفاع كرده و عرصه و ديدگاه خود را بر بدعتها آفريدنِ تازگي در حوزههاي هنري ـ اجتماعي، گشوده نگاه ميدارد.»
تعاريف باربا از تئاتر سوم با فعاليتهاي بسياري از گروههاي تئاتري منطبق شده است. بيشتر انتقادات به اين تئاتر از تعاريفي منطقي، نفي ـ سلبي و همچنين دلالتهاي ضمني روابط بين تئاتر سوم و جهان سوم ريشه گرفته است.
تئاتر سوم مفهومي است كه از عرصه سلبي عبور كرده؛ شكلي است مشخص از موجودي تئاتري كه نه بخشي از تئاتر رسمي است و نه قسمتي از تئاتر آوانگارد. اگر اين تئاتر نه تئاتر اول(رسمي) و نه تئاتر دوم(آوانگارد) باشد، پس چه تئاتري است؟
تئاتر سوم. براي برخي افراد اين خط پررنگِ مناقشهآميز نشانگر آن است كه تئاتر سوم پديدهاي است كه دست به دهان زندگي ميكند يا اين كه اين تئاتر فاقد يك مفهوم و هويت مشخص است و در سايه تئاتر اول و دوم زندگي را به زحمت ادامه ميدهد و در خفا آرزو دارد به يكي از دو شكل رسمي يا آوانگارد بپيوندد.
اين انتقادات، سوء تعبيراتي هستند از تعاريف باربا. وي دقيقاً مفهوم تئاتر سوم را در طي فرايندي عملي به نمايش گذاشته است. اكثر منتقدان به خصوصيت دفعي و منفي تئاتر سوم اشاره ميكنند، اما كافي است پاراگرافهايي كه باربا در آن بر طبيعت ايجابي و مثبت تئاتر سوم تاكيد كرده، مورد مطالعه قرار گيرد.
تئاتر سوم در حواشي تئاتر زندگي ميكند يا حتي خارج از مراكز و نقاط اصلي فرهنگ؛ تئاتري است كه به وسيله اشخاصي پديد ميآيد كه خود را به عنوان بازيگر، كارگردان و فعال در زمينه تئاتر معرفي ميكنند. هر چند كه به ندرت تحصيلات تئاتري آكادميك دارند؛ بدين جهت به عنوان يك فرد حرفهايي شناخته نميشوند. ولي چنين افرادي آماتور نيستند و تمامي روز خود را صرف كسب تجربيات تئاتر مينمايند و گاهي اوقات به وسيله آن چه آموزش(Training) ناميده ميشود يا با توليد نمايش و اجرا در تلاشاند تا مخاطبان خود را به دست آورند.
باربا در 1977 در طي مصاحبهاي با تشريح انشعابات و تجديد نظرهايي كه در جريانهاي اصلي تئاتر رخ داده است، تئاتر سوم را توصيف كرده است:
«به طور مثال در اسپانيا، جنبشي به نام تئاتر مستقل اسپانيا با حدود 90 گروه تئاتري به وجود آمد. در ايتاليا با بيش از صد گروه مستقل و در دانمارك گروه و جنبش تئاتر ناآزموزدِگان تشكيل شد. نمونه ديگر، ظهور ناگهاني گروههاي تئاتري در آمريكاي لاتين است.»
بحث باربا به وسيله يك اظهارنظر ضمني چنين ادامه مييابد:
«تئاتر(A) همان جنبش تئاتر مستقل و موجوديت آن است. (A) نه تئاتر(B) است و نه تئاتر(C). تئاتر(B) تئاتر رسمي است و تئاتر(C) همان آوانگاردها(B و C) متداولترين شكل تئاتر هستند كه واجد ماهيت وجودي جداگانهاي خواهند بود.» باربا در هيچ بخشي از گفتوگوهايش نگفته است كه(A) از(B و C) بالاتر يا پايينتر است يا اين كه تمام نيروي خود را صرف تئاتر سوم كرده.
وي در مصاحبهاي ديگر تصديق ميكند كه دلالتهاي ضمني به جهان سوم در مفهومي كه او از تئاتر سوم در نظر گرفته، وجود دارد. هر چند وي چنين بحث ميكند كه:«دلالتهاي ضمني اصالتشان را مرهون قدرت تشخيصي هستند كه در آنها نهاده شده و نه براساس برابرسازي مفهوم تئاتر سوم با جهان سومي كه پايين دست جهان پيشرفته بوده و شهرونداش تمايل دارند به جهان اول بپيوندند.»
وي بعد از دهه هفتاد ميلادي حتي از هويت بخشي به تمايزات و ارائه تعريفي مشخص از تئاتر سوم نيز فراتر ميرود:
«گروههايي كه من آنان را تئاتر سوم مينامم، نه متعلق به تبار خاصي هستند و نه تعلقي به تمايلات تئاتريكال دارند؛ آنان تماماً در موقعيتي زندگي ميكنند كه براساس تمايزات شكل گرفته است؛ تمايزات فرهنگي، حرفهاي، اقتصادي يا سياسي» (1979). در تصريح فوق باربا به تجديد نظر در مفهوم تئاتر سوم ميپردازد. در نظر وي تمايزات فرهنگي از تعريف مشخص تئاتر سوم با اهميتتر است. تئاتر سوم، تئاتري است كه اعضايش در توليد معنا شركت دارند:
«امروز(1991) براي من كاملاً واضح شده است كه شخصيت ذاتي تئاتر سوم به مانند حكومتي خودخوانده به ساخت معناهايي ميپردازد كه نه شناخته شده و نه مورد توجه قرار گرفته است. اعضاي تئاتر سوم با مشاركتي عام و به وسيله كاوش و پرورش زباني جديد از اجرا، معاني خود ساختهاي را جهت كنشي تئاتري كسب ميكنند.»
اين كنش و مشاركت بسيار فراتر از تسليم شدن در برابر ملاحظات تجاري تئاتر رسمي و تمايلات جاري آوانگاردهاست.
چنين تغيير جهتي از فهم اصيل وي نسبت به تئاتر سوم دور نيست.
باربا در اولين مقاله خود درباره تئاتر سوم كه اصل آن در فرانسه به سال 1976 به چاپ رسيد و اخيراً به انگليسي ترجمه شده(94 و 193 ـ 1986) به تشريح روشهايي ميپردازد كه به وسيله آن اعضاي تئاتر سوم قادر خواهند بود به بقا ادامه دهند. يكي از اين روشها گسترش مفهوم تئاتر سوم است و ديگري تعريفي است از خودگرداني و ساخت معنا:
«گروهها ميتوانند به وسيله ادامه دادن فعاليت خود در جهت به ظهور رساندن فرديت و فضاي اختصاصي و يا با كاوش و پژوهش آن چه برايشان اصلي و با اهميت است و همچنين با تلاش در راستاي فشار آوردن به ديگران براي به رسميت شناختن اين تئاتر متمايز، به بقاي خود ادامه دهند.» (94 ـ
نظرات شما عزیزان: